سال گذشته در چنین روزهایی بود که مصاحبه‌ای از دکتر صدرالدین صدر پسر امام موسی صدر خواندم که با مظلومیت خاصی می‌گفت:« چیزی که دردم را بیشتر می‌کند اینست که من همیشه فرض می‌کنم اگر جای ماها برعکس بود- یعنی آقای صدر اینجا بود و یکی از ماها ( نمی‌خواهم بگویم مسوولان، رهبران یا سران) گرفتار آقای قذافی بودند – چی می‌شد؟! آقای صدر چه کار می‌کردند؟… دیگر حرفی ندارم درباره این مساله. هر چه بیشتر حرف بزنم، بیشتر خودم را محکوم می‌کنم! برای انکه آخر آخر خط را که می‌بینم، آخر حساب و کتاب را که نگاه می‌کنم، می‌بینم 29 سال گذشته و بابا هنوز پشت میله‌های زندان است. این چی می‌گوید؟ این، محکوم می‌کند ما را!»

مدتهاست که با دیدن و شنیدن و خواندن این دردها، از خود می‌پرسم چرا معمای امام موسی صدر همچنان باید برای ما پیچیده باشد؟ چرا آدم احساس می‌کند که این مساله برای عده‌ای از مسئولان کشور آنچنان مساله مهمی نیست که فکرشان را مشغول کند؟ …

اگر نگاهی به روند اقدامات ایران در خصوص رهایی امام موسی صدر بیندازیم متاسفانه با موارد و خاطراتی روبرو می‌شویم که بسیاری از شعارها و اقدامات انجام شده به کلی زیر سوال می‌رود. خاطراتی از جنس اینکه بعضی از انقلابیون خود در ماجرای ربودن امام موسی صدر نقش مستقیم داشته‌ و یا اینکه افرادی در داخل کشور از پنهان ماندن نام و یاد او احساس رضایت می‌کردند و یا آدمهایی مخالف پیگیری ماجرای او بودند؟!…

نهم شهریور ماه، سالروز ربوده شدن امام موسی صدر است. احتمالا  باید مثل سالهای گذشته، از در و دیوار و رادیو و تلویزیون و رسانه‌ها بشنویم که امام موسی صدر در قم به دنیا آمد، به لبنان رفت، رهبر شعیان لبنان شد و در نهایت توسط معمر قذافی ربوده شد و البته وظیفه انسانی و شرعی خود می‌دانیم که برای گرامیداشت یاد و خاطره آن مرد بزرگ مراسمی بگیریم و یادش را گرامی بداریم. اما به ندرت صحبت از آدمهایی می‌شود که در این 30 سال از هیچ اقدامی در جهت پنهان ماندن نام و یاد امام موسی صدر فروگذار نکردند. در خوشبینانه‌ترین حالت می‌توان ادعا کرد که این افراد لااقل برای حل شدن مساله امام هیچ اقدامی نکردند! اینان همانهایی هستند که بنا به اسناد و مدارک معتبر از دشمنان امام موسی صدر بوده و در محافل و مجالس مختلف نیز به این دشمنی خود اعتراف کرده بودند. دسته‌ای از آنها، بزرگانی بودند از نسل مسئولان و رهبران انقلاب که در سالهای نخست پیروزی انقلاب بخاطر قدرت و موقعیت خود بیشترین سعی و تلاش خود را در پنهان ماندن وضعیت امام موسی صدر انجام دادند. نمونه بارز این افراد حسینعلی منتظری است که کینه و بغض عجیبی نسبت به امام موسی صدر در سینه داشت.

دکتر صادق طباطبایی (سخنگوی دولت موقت و از بستگان امام موسی صدر) با ذکر خاطره‌ای در این خصوص می‌گوید:« ماه‌های اول انقلاب، بودند کسانی که به دلیل ارتباطات سیاسی و عاطفی که با جناب معمرخان قذافی داشتند و از «کمک‌های بی‌دریغ» او به انقلاب «مهجور» اسلامی در آن روزگار، هم منتفع بودند و هم آن را ضامن حفظ انقلاب در برابر مستکبران می‌پنداشتند، با صراحت اظهار می‌داشتند که ما نباید مصالح یک ملت و یک انقلاب به این عظمت را فدای روشن کردن سرنوشت نامعلوم یک شخصیت هر چند مهم و برجسته کنیم. زمانی که قرار شد کمیته بین‌المللی حقوقی و اطلاعاتی، که بر اساس مقاوله‌نامه امضا شده بین دولت ایران و دولت قذافی به سرپرستی این جانب برای مذاکره با مقامات لیبیایی عازم آن کشور شود، درست ساعاتی قبل از حرکت اعضای کمیته به لیبی، نماینده مستقر آقای قذافی در بیت یکی از مراجع در قم اعلام داشت که دولت لیبی از پذیرفتن و استقبال این گروه معذور است؛ طی مصاحبه‌ای اعلام کردم که امام خمینی بر انجام این سفر بسیار تأکید دارند. بعد از ذکر انصراف اینجانب از عضویت کمیته تحقیق و اعلام نظر مؤکد امام برانجام این سفر، ظاهرا نمی‌بایست مانعی دیگر برای انجام این سفر تحقیقاتی از جانب دولت عظمای آقای قذافی اظهار می‌شد. همین‌طور هم شد. از جانب آقای قذافی مانعی اعلام نشد؛ ولی همان مرجع عالیقدر به توصیه و اظهار نگرانی‌های همان مقام لیبیایی مستقر در بیت ایشان شبانه و با عجله خود را به تهران و به امام رسانده و از تبعات سفر روشنگر کمیته مذکور بر روابط دو کشور و زیان‌هایی که از آن رهگذر متوجه انقلاب نوپای اسلامی خواهد شد و بهره‌هایی که دولت مستکبر ایالات متحده از تیرگی روابط ایران با دولت انقلابی و ضدامپریالیستی لیبی خواهد برد، شدیدا اظهار نگرانی کردند. امام خمینی که از روابط خاص افرادی از بیت این مرجع عالیقدر با رهبر لیبی و نوع و میزان این روابط آگاهی داشتند، طی دیداری خصوصی و صمیمی با من مرا قانع کردند، که بهتر است انجام این سفر کمی به تعویق افتد؛ خاصه آنکه از سنگ‌اندازی‌ها و کارهای ایذایی افراد ذکر شده نسبت به این جانب نگران بودند.» بله آقای منتظری آنروزها پیگیری مساله امام موسی صدر را خدمت به آمریکا می‌دانستند و وظیفه شرعی و انقلابی خود می‌دانستند که برای مبارزه با آمریکا مانع آشکار شدن مساله امام موسی صدر باشد!

البته برعکس جناب آقای منتظری که ماجرای امام موسی صدر را مساله‌ای مهم نمی‌دانست، امام خمینی از همان روزهای نخست ربوده شدن امام موسی صدر، نسبت به این جنایت واکنش نشان دادند بطوریکه در تاریخ 10 و 20 شوال 1398 قمری، به ترتیب به یاسر عرفات و حافظ اسد تلگرام می‌زند و از آنان می‌خواهد تا هرچه زودتر برای روشن شدن وضعیت امام صدر اقدام کنند و نتیجه را به او اطلاع دهند. در بخشی از پیام امام به حافظ اسد آمده است:«از جنابعالی تقاضا دارم که این موضوع را با سران کشورهایی که در قضیه فلسطین اجتماع کرده‌اند، در میان بگذارید و اهتمام آنان را جلب نمایید.»(صحیفه نور، ج 3 ص 749) پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز، مساله امام موسی صدر جزو نگرانی‌های امام خمینی به شمار می‌آمد تا جاییکه ایشان هرگز اجازه ملاقات به قذافی ندادند، هرچند در داخل ایران گروهی از دوستان قذافی با حمایت همه جانبه آقای مرجع تقلید و حضرت صدراعظم، تلاشهایی را برای عادی سازی  روابط با لیبی آغاز کرده بودند! البته علی‌رغم تلاشهای این عده، دولت موقت روابط سردی با لیبی داشت و شرط اساسی برای برقراری روابط حسنه با لیبی را مشخص شدن وضعیت امام موسی صدر اعلام کرده بود. اما متاسفانه با آغاز جنگ تحمیلی و اصرار رفقای ایرانی قذافی، روابط با لیبی برقرار شد. این افراد دائما این تفکر را القا می‌کردند که رابطه با لیبی و پرونده امام موسی دو مساله مجزا هست و می توان هم با لیبی ارتباط داشت و هم پرونده امام موسی صدر را پیگیری کرد. پس از جنگ و آغاز دوران سازندگی نیز، ما شاهد بهبود روابط با لیبی بودیم و متاسفانه هیچ اقدام مناسبی در خصوص حل مساله امام موسی صدر صورت نگرفت.

همزمان با روی کار آمدن دولت اصلاحات و باتوجه به قرابت سببی آقای خاتمی با امام موسی صدر، بار دیگر امیدها به پیگیری این مساله بیشتر شد. اما در یک اتفاق عجیب و با دستور خاتمی، محمد علی ابطحی به عنوان نماینده تام‌الاختیار رییس‌جمهور در این مساله انتخاب شد که از همان ابتدا، انتخاب او با مخالفت خانواده امام صدر و دوستداران ایشان مواجه شد. آنها عقیده داشتند که پیگیری این مساله نیازمند حضور فردی قوی‌تر و مطمئن‌تر در مذاکرات است. به هر حال ابطحی سه بار به لیبی سفر و با قذافی دیدار کرد، اما او همچنان همان حرفهای همیشگی‌اش را تکرار می‌کرد. وقت کشی طرف لیبیایی و عدم همکاری مقامات آن کشور و نیز ضعف دیپلماتیک طرف ایرانی در این مذاکرات، باعث شد که در سال 82 خانواده امام موسی صدر از دولت آقای خاتمی بخواهد که این مذاکرات را متوقف سازد! آقای خاتمی هم که گویا از برخورد خانواده امام موسی صدر ناراحت و پریشان شده بود، دستور توقف مذاکرات را صادر کرد. پس از آن در اسفند سال 83 جمع زیادی از مراجع تقلید، روحانیون، نمایندگان مجلس، فعالان سیاسی، هنرمندان و نویسندگان در نامه‌ای سرگشاده چهار خواسته خود را با آقای خاتمی در میان گذاشتند:

  • طرح رسمی پرونده از سوی ایران در مجامع بین‌المللی حقوق بشر
  • پیگیری قضایی پرونده از سوی ایران در محاکم بین‌الملل
  • بسیج اطلاعاتی کشور جهت کشف تمام حقایق ماجرا
  • اتخاذ تدابیر دیپلماتیک شایسته جهت ابراز نارضایتی ایران از عملکرد دولت لیبی

اما متاسفانه این نامه نیز که امضای رجال همه جناح‌های سیاسی کشور را به همراه داشت، با سکوت و بی‌توجهی خاتمی روبرو شد. خانم ربابه صدر خواهر امام موسی صدر در تاریخ 8 شهریور 84 و در مصاحبه با خبرگزاری ایلیا و در پاسخ به این سوال که :« نتیجه اقدامات دولت آقای خاتمی در این خصوص چه بود؟ گفت: «آرزوی ما این بود که آقای خاتمی خود، لااقل در آخرین روزهای دوران ریاست جمهوری، به نامه نخبگان و نیز سوالات افکار عمومی و دوستداران امام صدر پاسخ و نتیجه اقدامات خود را شرح دهند. اما متاسفانه چنین نشد. تا آنجایی که من به عنوان مدیر سابق موسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر خبر دارم، آقای خاتمی و دولت ایشان، جز اجرای گفتگوی بی‌ثمر با رژیم قذافی، یعنی عملا ادامه همان وقتکشی‌های دوران آقای هاشمی رفسنجانی، هیچ کار خاصی انجام ندادند! آیا شما در سرویس سیاسی خبرگزاری ایلنا، هیچ به یاد می‌آورید که دولت آقای خاتمی، در تمامی دوران 8 ساله خود، حتی یک بار سفیر لیبی در تهران را به وزارت امور خارجه احضار و یادداشت اعتراض ایران را به وی تسلیم کرده باشد؟ آیا به یاد دارید که نمایندگان ایران در مقرهای اروپایی و نیویورک سازمان ملل، هیچگاه این پرونده را در مجامع حقوق بشری طرح کرده باشند؟ »

البته باید اعتراف کرد که پس از روی کار آمدن دولت آقای احمدی ن‍ژاد نیز تلاش موثری جهت حل مساله امام موسی صدر صورت نگرفت و متاسفانه ایشان نیز همان اشتباهات دولتهای قبلی را تکرار نمود و به مذاکره بی نتیجه با معمر قذافی بسنده کرد. به هر حال با گذشت 30 سال، ماجرای ناپدید شدن امام موسی صدر همچنان به صورت معمایی برای دوستان و شیفتگانش باقیمانده است. با این وصف یکبار دیگر مصاحبه پسر امام موسی صدر را بخوانید:«اگر جای ماها برعکس بود- یعنی آقای صدر اینجا بود و یکی از ماها (نمی‌خواهم بگویم مسوولان، رهبران یا سران) گرفتار آقای قذافی بودند – چی می‌شد؟! آقای صدر چه کار می‌کردند؟»

آهستان